سلام...
شعرتان را ديگر نمي توانم مانند گذشته بخوانم و ديگر نمي توانم مانند گذشته از آن لذت ببرم...
نمي دانم چرا...
اما احساس مي كنم در گير و دار باطلي هستيد كه در روح شعرتان نفوذ كرده است و امام را هم براي آن مي خوانيد و مي خواهيد...
از آن صفاي باطن انگار دور شده ايد...
باطن نا پاك من اين را احساس مي كند...
انگار در شعر هايتان جهتي نا سالم مخفي است...
شعرتان بي جهت نيست... نمي دانم...
اين ها احساسات من بعد از خواندن شعرتان بود...
شايد من آنقدر دلم سياه است كه اينگونه احساس مي كنم...
شايد واقعا حرف شما درست باشد كه گفته ايد:
تمام صورت اين آيه هاي روشن نورسياه و گمشده تفسير مي شود فردا
يا علي
التماس دعا
زيبا بود!
سلام رهسپار
از ديدارت بسيار خرسند شدم
مطالب شما هم پر محتواست
انشاله موفق باشي
منتظرتم
سلام.
ميلاد منجي بشريت مبارك .
سرا پا اگر زرد پژمرده ايم
ولي دل به پاييز نسپرده ايم
چو گلدان خالي ، لب پنجره
پرازخاطرات ترک خورده ايم
اگر داغ دل بود، ما ديده ايم
اگرخون دل بود، ما خورده ايم
اگردل دليل است،آورده ايم
اگر داغ شرط است،ما برده ايم
اگر دشن? دشمنان ، گردنيم!
اگرخنجردوستان،گرده ايم!
گواهي بخواهيد،اينک گواه:
همين زخمهايي که نشمرده ايم!
دلي سربلند و سري سر به زير
از اين دست عمري به سر برده ايم
( مرحوم قيصر امين پور )