سفارش تبلیغ
صبا ویژن
3  در جهان بودن ِمن  4

مجنون ِ در زنجیر (شنبه 88/7/11 :: ساعت 9:30 صبح )

"به نام یگانه باورم"
"لَقَدْ خَلَقْنَا الْاِنْسَانَ فِی کَبَدٍ."
"که بی گمان انسان را در رنج آفریده ایم."
                                               بلد-4

خدایا! اینسو ها، در سرزمین ما - که زمینش نام نهاده اند - هر طرف که نگاه می کنی دنیاست. آفریده ی کوتاه و خموده ای که تا آسمانها حتی، قد کشیده است، و سیاه روز ِ فائق آمده ای، که رنگ تیرگی بر روشنائی صبح امیدمان کشیده است.
دنیائی از جنس کمیّ و کاستی، که برای اخفای خُردیَش، روح بلند آسمانی مان را به زیر می راند، و قلب واسعمان را چون خویش، به تنگی و کوچکی فرا می خواند،
    و ما چه پندپذیرانه و آرام دلتنگ می شویم...
آفریدگارا! از تو پنهان نشاید کرد!
    دگر توانمان برای ماندن در این اسارت نیست! سرنوشتش به چه مانَد؟ آنکس که به عشق خویش فرمانش دهی، و بندی چنین بر دستانش نهی. مجنونی به زنجیر گزفتار آمده، که هر لحظه بیم آن رود که بندها بُگشاید، راز دل به بیگانه بنْماید، و این فاصله ی اندوه آورنده را به بال عشق و اشتیاق بپیماید...
پرسیدم از طبیبی احوال دوست، گفتا                          فی بُعدِها عذابٌ، فی قُربهَا السّلامَه

پ.ن: کاش چنین شهروند مطیعی نباشیم! حتما ببینید!



¤ نویسنده: زینب صولت


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

»» منوها
[ RSS ]
[ Atom ]
[خانه]
[درباره من]
[ارتباط با من]
[پارسی بلاگ]
بازدید امروز: 7
بازدید دیروز: 3
مجموع بازدیدها: 190483
 

»» درباره خودم
 

»»دسته بندی یادداشت ها
 

»» لوگوی خودم
 

»» اشتراک در وبلاک
 
 

»» دوستان من