3 در جهان بودن ِمن 4 |
"به نام یگانه باورم"
"لَقَدْ خَلَقْنَا الْاِنْسَانَ فِی کَبَدٍ."
"که بی گمان انسان را در رنج آفریده ایم."
بلد-4
خدایا! اینسو ها، در سرزمین ما - که زمینش نام نهاده اند - هر طرف که نگاه می کنی دنیاست. آفریده ی کوتاه و خموده ای که تا آسمانها حتی، قد کشیده است، و سیاه روز ِ فائق آمده ای، که رنگ تیرگی بر روشنائی صبح امیدمان کشیده است.
دنیائی از جنس کمیّ و کاستی، که برای اخفای خُردیَش، روح بلند آسمانی مان را به زیر می راند، و قلب واسعمان را چون خویش، به تنگی و کوچکی فرا می خواند،
و ما چه پندپذیرانه و آرام دلتنگ می شویم...
آفریدگارا! از تو پنهان نشاید کرد!
دگر توانمان برای ماندن در این اسارت نیست! سرنوشتش به چه مانَد؟ آنکس که به عشق خویش فرمانش دهی، و بندی چنین بر دستانش نهی. مجنونی به زنجیر گزفتار آمده، که هر لحظه بیم آن رود که بندها بُگشاید، راز دل به بیگانه بنْماید، و این فاصله ی اندوه آورنده را به بال عشق و اشتیاق بپیماید...
پرسیدم از طبیبی احوال دوست، گفتا فی بُعدِها عذابٌ، فی قُربهَا السّلامَه
پ.ن: کاش چنین شهروند مطیعی نباشیم! حتما ببینید!