3 در جهان بودن ِمن 4 |
ادبیّات می تواند شوخی کند، می تواند اغراق کند، چیزی بگوید و منظورش امری صدها بار کوچکتر باشد، می تواند حال و هوائی کلّی و غیرواضح ایجاد کند و بگذرد.
امّا فلسفه از جمله ها و کلمه ها آسان نمی گذرد، به تصادف ِ زبان یا تعارف ِ اندیشه. می پرسد دقیقا منظور چیست؟ آیا این واقعیّت دارد؟ و می تواند در این پرسش در حالت ِ ایستاده باشد. فیلسوف خود جدّی است و جدّی نیز سوال می کند، چرا که او در پیگیری اندیشه ی فلسفی اش به دنبال احیای زندگی است نه نقشبندی ِ خیال. فلسفه میان واقعیّت و خطا فرق می گذارد.
اگر یک شاعر به خدا ایمان داشته باشد، دست آخر می تواند یک عمر عاشقانه شعر بسراید و شبها تماما با یادی دلفریب بیدار بماند، امّا ایمان یک فیلسوف همان ایمانی است که کوهها را جابجا خواهد کرد.
درک این نقطه ی تمایز برای هر فرد، به معنای آغاز تفکّر فلسفی اوست...