وبلاگ :
در جهان بودن ِمن
يادداشت :
سنّت گرائي
نظرات :
2
خصوصي ،
17
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
مقداد
سلام.
بهنظر من برداشت از دين و کشف حکم شارع مقدس يک فرايند عقلي و علمي است. پس مانند همهي حوزههاي مشترک توش اختلاف نظر وجود داره و هر طرفي نظر خودش رو بهتر و اصلاحشدهتر ميدونه.
در تعارضات بين برداشتهاي از دين آنجا که حوزهي فردي است هر کس ممکن است مرجع تقليد خود را داشته باشد و حتي خودش مجتهد باشد. چون حوزهي فردي است مشکل حادي پيش نميآيد. اما در حوزهي اجتماعي مجبوريم که همه پشت يک چراغ قرمز بايستيم، حتي اگر به محل چراغ معترض باشيم.
اين دو مسألهي جداگانه است: 1- بحث علمي و عقلي و نقلي دربارهي شيوهي ادارهي جامعه و اصلاح روشهاي موجود 2- التزام به تبعيت از نظريهي حاکم براي وحدت کلمه و حرکت رو به جلوي جامعه.
نکتهي مهم آن است که در بحثهاي علمي خود را حق مسلم و مقابل را ناحق مشخص ندانيم. اگر چنين بود دانشگاههاي علوم انساني دنيا بايد از رونق ميافتادند. اينکه حوزههاي علوم انساني دنيا رونق داره، يعني همه دنبال کشف راه حلهاي بهتر هستند و هر روز نظريهاي جديد مطرح ميشود و مدام موافقين و مخالفين با هم در حال جدال علمي هستند. لزوماً هم جديدها بهتر از قبليها نيستند و در تاريخ اين علوم بازگشت به گذشته و عقبگرد زياد بوده.
پس در هر شرايطي تنها يکي از اين ديدگاههاي علمي و ديني حاکم ميشود و با وجود همهي انتقادهاي مخالفين، التزام عملي به آن ديدگاه حاکم براي اعتلاي جامعه لازم است. و باز هم تأکيد بر اينکه التزام عملي منافاتي با بحثهاي کارشناسي نداره. با همين توضيح اولويتهايي هم براي اين بحثها و آن التزامها بهوجود ميآد. مثلاً در برحهاي ممکن است بهدليل برخي مصالح بحثها از حوزهي عمومي به لايههاي پايينتر روشنفکران منتقل بشه و عموم تصور کنند همهي بحثهاي کارشناسي متوقف شده. در زمانهايي هم ممکنه انقدر بحثها داغ بشه که براي تازهکارها تا مدتي التزام فراموش بشه و اين تصور غلط پيش بياد که حالا چون ما مخالف نظريهي حاکم هستيم بايد مخالفتمون رو عملي نشون بديم!
خلاصه اينکه هر جمعي يه رهبري ميخواد (الآن منظورم شخص رهبر جمهوري اسلامي نيست، هدف جايگاه رهبري در هر جامعه است) که لزوماً معصوم نيست. اما عدممعصوميتاش هم نبايد بهانهي عدم تبعيت ازش باشه.
يا علي
پاسخ
سلام. ممنون از پاسختون. با فرمايش شما موافقم. به نظرم دفعه پيش خيلي بد منظورم رو مطرح كردم. منظور من ايجاد آشوب به خاطر فكر شخصي در اجتماع نبود. بحث چيز ديگري بود. اينكه فكر ميكنم بعضي از ماها(تاكيد ميكنم كه يعضي، اما بعضي هاي زيادي!) تو خيلي مسائل جلوي فكر كردن خودمون رو ميگيريم و به اين شكل پايبندي مون رو به دين خودمون نشون ميديم. انگار ميخوايم اينجوري پيش خدا رو سفيد باشيم كه خدايا! ببين من در مقابل هيچ فكر متفاوت و شبهه اي از راه به در نميشم! اينجوري احساس يقين بهمون دست ميده. اگر اين يقين واقعي باشه خيلي خوبه، اما چه بسا يك گمان باطل باشه. خيلي وقتها پيگيري شبهه و شك به اونچه كه تا به حال درست مي دونستيم ما رو به حقايقي بسيار بالاتر ميرسونه. چند وقت پيش داشتم تفسير گرانقدر الميزان رو مي خوندم. خيلي برام جالب بود. شما بهتر مي دونيد كه علامه طباطبائي در تفسير بسياري از آيات تفاسير ديگر از ساير مفسرين رو هم آورده اند. خيلي جاها نظرات همه رو مطرح كرده بودند و در پايان گفته بودند: همانطور كه خواننده خود با خواندن اين تفاسير در مي يابد، اين تفاسير به نظر نمياد كه هيچ ربطي به اين آيه داشته باشند. علامه خيلي راحت خود خواننده رو با تمام تفاسير مواجه كرده اند و قضاوت رو به خود او سپرده اند. به فكر و انديشه خواننده اونقدر اعتماد دارند كه ميگن خودت بيا و بررسي كن. نه اينكه تفسير به راي كن، اما نظرات مفسرين رو بخوان، بسنج، بررسي كن، قضاوت كن! اين مسئله در صورت ساده و بديهي است اما در عمل...