• وبلاگ : در جهان بودن ِمن
  • يادداشت : در خروج از بندگي...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 33 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام

    شخصي بود از ايادي خليفه سفاك عباسي ، يكي از ياران امام رضا عليه السلام بر مجلسي وارد شد و آن شخص را مشغول روزه خواري ديد. سئوال كرد چرا روزه ميخوري؟ گفت كار من از اين كارها گذشته، سئوال كرد چرا؟ گفت روزي منصور من رو احضار كرد و گفت چه چيز صرف خليفه ميكني؟ من گفتم جانم! قبول نكرد، روز بعد احضار كرد و همين سئوال رو پرسيد، گفتم جانم و خانواده ام باز هم قبول نكرد تا بار سوم گفتم جانم و خانواده و دينم!!

    قبول كرد و مرا به زندان فرستاد و دستور داد در يك شبانه روز 80 نفر از سادات را سر ببرم! مني كه چنين كردم ديگر اميدي بر من نيست.

    حضرت فرمودند گناه نااميدي از رحمت خدايش بيشتر است!!!

    بد نيست يه نگاهي به آرشيو توبه توي وبلاگم بندازيد.

    يا علي

    چه زود گذشت خدايا!