• وبلاگ : در جهان بودن ِمن
  • يادداشت : اخلاق و ايمان
  • نظرات : 0 خصوصي ، 10 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + عباس 
    با نظر شما موافقم که ايمان و اخلاق دو مقوله جداست. به نظر من ايمان عبارتست از باورها و هنجارها اما اخلاق عبارتست از رفتارها و کردارها! و چون منشاء همه اديان الهي رو يکي مي دونم به قول زرتشت پندار نيک را که از جنس باورهاست ايمان مي دونم و گفتار نيک و کردار نيک را اخلاق مي دونم اما اعتقاد دارم اخلاق زاييده ايمان است. قبول ندارم کسي بي ايمان باشه اما عملي اخلاقي داشته باشد. اگه مثال نقضي بياريد که فلان کس نه مسلمان است نه مسيحي نه يهودي نه ... اما انسان اخلاقي است به صراحت ميگم اون شخص قلبا مومن است -البته نسبي- بي آنکه خودش بدونه. به نظر من کوه ايمان قله اي داره که انبياء و اوليا و انسانهاي کامل تسخيرش کردند و در نتيجه ايمان مطلق به اخلاق مطلق هم رسيدند اما ما انسانهاي ناقص هر کدوم به فراخور حال خود در قسمتي از دامنه کوه ايمان هستيم و به همون نسبت هم اخلاقي هستيم به بيان ساده تر ايمان و اخلاق رابطه مستفيمي باهم دارند و هرچه ايمان به خدا -به عنوان خير مطلق- بيشتر باشه اين خير در رفتار و گفتار ما بيشتر بروز ميکنه حتي در زندگينامه جنايتکاري مثل صدام اومده بود که در جواني به پرنده ها غذا ميداده به نظر من اين عمل خير از چنين جنايتکاري نشون دهنده اينه که حتي شخصي مثل صدام هم رگه هايي از ايمان ولو ناچيز داشته و همون طور که شما معتقديد انسانها خيرمطلق نيستند و نميتونند جاي خدا رو بگيرند بنده معتقدم حتي انسانهاي شرور هم شر مطلق نيستند.من به عنوان مخاطب متوجه نشدم شما چه رابطه اي بين ايمان و اخلاق قايليد؟ و اينکه ايمان رو نسبي مي دونيد يا مطلق؟ من همون طور که گفتم بين ايمان و اخلاق رابطه اي مستقيم و علت و معلولي قايلم يعني اخلاق رو زاييده ايمان ميدونم و ايمان هم ميتونه نسبي يا مطلق باشه که انسانهاي کامل ايماني مطلق و انسانهاي ناقص ايماني نسبي دارند